سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه مجادله اش فراوان شود، از اشتباه ایمن نماند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :21
کل بازدید :27262
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/2/27
1:19 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
پلک صبور[138]
عبد عاصیم که از چشمه ممنوعه عشق می نوشیده ام و سالهاست هجوم نگاه ها دارد خفه ام میکند.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

روزگار و پهنه دشت و صحنه کوهسار در مهرورزی با رهگذران یکسان نیست . گاهی در اثر رحمت سینه سنگی متواضعانه می
شکافد و آب زلال چشمه ای خنک و گوارا مثل غنچه از دل آن می شکفدو در تن خسته رهگذران جاری می گردد تا کام کشتزار
جگر سوختگان سیزاب شود.. و گاهی دست خسته و تن رنجور رهگذری و همت سوخته دلی آستین مهر بالا زده و به امید آب
پهنه دشت را می شکافد. دستی مردانه و پینه بسته دشت را می کاود تا از دل خاک و در -

اعماق سردش آبی بجوشد تا جان عطش ناک دشت را سیراب کند  و هم کام ترک خورده رهگذران را تر نموده و خود نیز
جرعه ای بنوشد.تشنگان دنیای معرفت و جگر سوختگان بیابان اخلاق این چنین هستند.گاهی بر سر چشمه معرفت یار نشسته
و سیراب می شوند و گاهی از سوز عطش و تشنگی کام برای جرعه ای آب دست از طلب بر نمیدارند .این چه سوداییست؟ - 


  
  

کودکیم با ذوق و شوق ساختن آدم برفیها گذشت.

همه آدم برفیهایی را که ساختم دوست داشتم.

اما از ساختن و داشتن و آب شدنشان بیم داشتم.

حالا که بزرگ شده ام،آدمهای حقیقی را دوست دارم.

بی آنکه دلواپس آب شدن و نداشتنشان باشم.

چونکه ساختن و داشتن و نداشتن را به خوبی آموخته ام.

حالا که بر قله کوه ، روی نیمکت ،جلوی کلبه چوبی ام نشسته ام

می دانم که دلم خورشید عشق است و بر جان عاشقشان می تابد .



  
  
<      1   2      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ این همان تیر سه شعبه حرمله هست که هزار سال و اندی بعد از عاشورا از کمان تکفیر و وهابیت شلیک شده.مظلومیت شیعه پایان پذیر نیست تا قیام مهدی موعود(عج).


+ از پاهایتان نمیشد فهمید کدامتان فقیرید و کدامتان دارا. اما از دستهایتان میشد فهمید که همه نیازمندید. انشالله که این راهپیمایی تمرینی باشد برای........


+ آقا ؟ وقت آن نرسیده که بیایی؟. :(


+ براستی چه کسی جز زینب(س) . جواب این سوال *.کیف رایت صنع* *الله باخیک واهل بیتک؟*. را اینگونه* ما رایت الا جمیلا*. جواب میدهد؟


+ و تو ای دوست ، هر دو منظره را با چشم خود دیده ای. با آن زیسته ای ، و با این گریسته ای . و چه تلخ است این روایت. برخیز دلاور، جبهه همان جبهه، خط همان خط ،و دشمن همان دشمن است. میدانم که میدانی این مار خوش خط و خال همان گلوله های دشمن است که بر سینه غمدیده ات نشسته . غصه نخور ، زانوی غم بغل نگیر ، تو تلاشت را کرده ای . عرق ریخته و خون داده ای . به عشق همان مولا خاکریز تباهی را فتح کن . ...


+ *وقتی نمی شود رفت ،* *همین یک پا هم اضافیست.*


+ *پروردگارا، یاریم کن .* *یاریم کن تا عطش وجودم را ،* * در کویر_ سوزان دل،* *با یاد تو سیراب کنم.* *خدایا دستم بگیر،* *دستم بگیر نه برای رسیدن .* *دستم بگیر تا پای در راه _ دیگری نگذارم*. *در این دشت تفتیده و سوزان،* *راهی میخواهم .* *راهی که برسد به خودت.*


+ آقا؟ ، خانم ؟ قبله نما بدم خدمتتون :)


+ بغض را از لای خاطرات می آورم . از میان دود و آتش از سالهای نه چندان دور . و تو می آیی . همچو تلاوت آیات خورشید . غریبه نیستی . آشنا هم نیستی . تو می آیی با نامی بزرگ . گمنامی نامی بزرگ است .و هنوز پرندگان عاشق صدایت را روی سجاده دل می شنوند .


+ *نغمه عشق است و آتش می زند .. چنگ در دل ، شخم در عقل می* *زند .. شعله است این عشق جانسوز .. نغمه را ، گه زیر و* ، *گه بم می زند*.