سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، زیباست و زیبایی را دوست داردو خوش دارد که اثر نعمت خود را در بنده اش ببیند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :2
کل بازدید :27118
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/2/4
7:37 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
پلک صبور[138]
عبد عاصیم که از چشمه ممنوعه عشق می نوشیده ام و سالهاست هجوم نگاه ها دارد خفه ام میکند.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

با بارش باران قلبم من نیز دلتنگ شد و چشمانم در سکوت سحر در نجوایی تنگ گریست نمی دانم از چه .شاید از باب مهربانی تو بود و جبروت او .. اینکه در این دنیای دراندشت در خفقان جانها در خودخواهی روحها یکی هم باشد که در اوج زیبایی آسمان به فکر تو هم باشد و برایت دعا کند .. هیچ کلامی وبیانی نمی تواند جوابگوی مهرش باشد .باران بارید در کویر خشک جانم در انتهای جاده ی مه الودم در کور سوی نگاهم .. نمی توان انکار کرد نمی توان ندیده گرفت .... می توان سکوت کرد .. وفقط در نگاهی پاک دنبال کرد شهاب سنگ مهر را نور ستاره و درخشش ماه را .. می توان بر نوای شمع شمع شد و بر پر پروانه بال .. در سکوت زبان می توان غرل خوان قلب را به دفتر جان پر کرد از بیت های ناب مهربانی .. دوستی و ..... آنگاه که باران می بارید تو دیدی.. ومن به چشمان تو خیره شدم در خیال خودم و از نگاه تو دیدم زیبایی لحظه ی رویایی را .. دستانم را به سوی دستان مهربانش گشودم و حس کردم چتر مهربانیش را بر آسمان دلم ..  حس کردم می توان بدون چترهای کذایی هم زیر باران دل قدم زد و احساس دلتنگی نکرد .. چون جایی خدا هواتو داره و چتر دلی از مهر برایت قرار می دهد که فکرش رو هم نمی تونی بکنی ..

 

 


93/4/16::: 10:53 ص
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ این همان تیر سه شعبه حرمله هست که هزار سال و اندی بعد از عاشورا از کمان تکفیر و وهابیت شلیک شده.مظلومیت شیعه پایان پذیر نیست تا قیام مهدی موعود(عج).


+ از پاهایتان نمیشد فهمید کدامتان فقیرید و کدامتان دارا. اما از دستهایتان میشد فهمید که همه نیازمندید. انشالله که این راهپیمایی تمرینی باشد برای........


+ آقا ؟ وقت آن نرسیده که بیایی؟. :(


+ براستی چه کسی جز زینب(س) . جواب این سوال *.کیف رایت صنع* *الله باخیک واهل بیتک؟*. را اینگونه* ما رایت الا جمیلا*. جواب میدهد؟


+ و تو ای دوست ، هر دو منظره را با چشم خود دیده ای. با آن زیسته ای ، و با این گریسته ای . و چه تلخ است این روایت. برخیز دلاور، جبهه همان جبهه، خط همان خط ،و دشمن همان دشمن است. میدانم که میدانی این مار خوش خط و خال همان گلوله های دشمن است که بر سینه غمدیده ات نشسته . غصه نخور ، زانوی غم بغل نگیر ، تو تلاشت را کرده ای . عرق ریخته و خون داده ای . به عشق همان مولا خاکریز تباهی را فتح کن . ...


+ *وقتی نمی شود رفت ،* *همین یک پا هم اضافیست.*


+ *پروردگارا، یاریم کن .* *یاریم کن تا عطش وجودم را ،* * در کویر_ سوزان دل،* *با یاد تو سیراب کنم.* *خدایا دستم بگیر،* *دستم بگیر نه برای رسیدن .* *دستم بگیر تا پای در راه _ دیگری نگذارم*. *در این دشت تفتیده و سوزان،* *راهی میخواهم .* *راهی که برسد به خودت.*


+ آقا؟ ، خانم ؟ قبله نما بدم خدمتتون :)


+ بغض را از لای خاطرات می آورم . از میان دود و آتش از سالهای نه چندان دور . و تو می آیی . همچو تلاوت آیات خورشید . غریبه نیستی . آشنا هم نیستی . تو می آیی با نامی بزرگ . گمنامی نامی بزرگ است .و هنوز پرندگان عاشق صدایت را روی سجاده دل می شنوند .


+ *نغمه عشق است و آتش می زند .. چنگ در دل ، شخم در عقل می* *زند .. شعله است این عشق جانسوز .. نغمه را ، گه زیر و* ، *گه بم می زند*.