سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، پیرِ زناکار، دولتمندِ ستمکار، فقیرِمتکبّر و گدای سِمِج را دشمن می دارد و پاداشِ بخشنده منّت گذار را از میان می برَد و متکبّرِ گستاخِ دروغگو را سخت دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :7
کل بازدید :27250
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/2/26
11:13 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
پلک صبور[138]
عبد عاصیم که از چشمه ممنوعه عشق می نوشیده ام و سالهاست هجوم نگاه ها دارد خفه ام میکند.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

بیا همسفر .

بیا و از خواب غفلت بیدارم کن .

بیا و بگو که دنیای من هنوز زیباست .

بگو که در پس این شبهای سیاه و تیره ، صبحی روشن می آید .

و باز هم مرغان خوش صدا با ترنم _ زیبای خود نغمه عاشقی سر خواهند داد .

بیا و بگو که باز هم خورشید خواهد تابید .

بگو که دوباره روی شقایق ها شبنم خواهد نشست .

بیا و به چشمانم خیره شو و بگو که هنوز عشق باقیست .

راهی بسوی کلبه دلتنگی هایم باز کردم .

باز هم چشم انتظاری و باز هم سکوت_ پر آشوب دل .

کنار پنجره  می نشینم و دلم را به اشکهایم خوش می کنم.

اشکهایی که صفا میدهد دل_ بیمارم را .

سکوت_دل .

باران_اشک 

و نسیم. 

همراهان منند .

اینها با من حدیث شقایق های تب زده را زمزمه می کنند .

بغض می کنم در نیمه های شب .

در کویر تفتیده گلویم.

ساقه ها شکسته ..

سخنوران چه زیبا سروده اند .

قطعه ای ناب .

سروده ای جاودانه . 

به رنگ عشق  و به رنگ شقایق .

رفتنت ترانه بود .

بهترین ترانه ای که تا بحال آسمان شنیده ..

اینک چشم بر هم می نهم .

دیده را از نگاه و لب را از سخن فرو می بندم .

اشک را مجال های های نمانده .

چشمانم را می بندم و بی امان بسویت می آیم .

گوش کن به چشمان_ من.



92/12/15::: 1:28 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ این همان تیر سه شعبه حرمله هست که هزار سال و اندی بعد از عاشورا از کمان تکفیر و وهابیت شلیک شده.مظلومیت شیعه پایان پذیر نیست تا قیام مهدی موعود(عج).


+ از پاهایتان نمیشد فهمید کدامتان فقیرید و کدامتان دارا. اما از دستهایتان میشد فهمید که همه نیازمندید. انشالله که این راهپیمایی تمرینی باشد برای........


+ آقا ؟ وقت آن نرسیده که بیایی؟. :(


+ براستی چه کسی جز زینب(س) . جواب این سوال *.کیف رایت صنع* *الله باخیک واهل بیتک؟*. را اینگونه* ما رایت الا جمیلا*. جواب میدهد؟


+ و تو ای دوست ، هر دو منظره را با چشم خود دیده ای. با آن زیسته ای ، و با این گریسته ای . و چه تلخ است این روایت. برخیز دلاور، جبهه همان جبهه، خط همان خط ،و دشمن همان دشمن است. میدانم که میدانی این مار خوش خط و خال همان گلوله های دشمن است که بر سینه غمدیده ات نشسته . غصه نخور ، زانوی غم بغل نگیر ، تو تلاشت را کرده ای . عرق ریخته و خون داده ای . به عشق همان مولا خاکریز تباهی را فتح کن . ...


+ *وقتی نمی شود رفت ،* *همین یک پا هم اضافیست.*


+ *پروردگارا، یاریم کن .* *یاریم کن تا عطش وجودم را ،* * در کویر_ سوزان دل،* *با یاد تو سیراب کنم.* *خدایا دستم بگیر،* *دستم بگیر نه برای رسیدن .* *دستم بگیر تا پای در راه _ دیگری نگذارم*. *در این دشت تفتیده و سوزان،* *راهی میخواهم .* *راهی که برسد به خودت.*


+ آقا؟ ، خانم ؟ قبله نما بدم خدمتتون :)


+ بغض را از لای خاطرات می آورم . از میان دود و آتش از سالهای نه چندان دور . و تو می آیی . همچو تلاوت آیات خورشید . غریبه نیستی . آشنا هم نیستی . تو می آیی با نامی بزرگ . گمنامی نامی بزرگ است .و هنوز پرندگان عاشق صدایت را روی سجاده دل می شنوند .


+ *نغمه عشق است و آتش می زند .. چنگ در دل ، شخم در عقل می* *زند .. شعله است این عشق جانسوز .. نغمه را ، گه زیر و* ، *گه بم می زند*.