سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخشنده باش نه با تبذیر و اندازه نگهدار و بر خود سخت مگیر . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :5
کل بازدید :27188
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/2/15
2:58 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
پلک صبور[138]
عبد عاصیم که از چشمه ممنوعه عشق می نوشیده ام و سالهاست هجوم نگاه ها دارد خفه ام میکند.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

بیا

بیا ای قرار_ جانم.

بیا که پروانه ها بی قرارند.

چشم ها تشنه اشک  ،

و دلها در حسرت یک نگاه خیسند .

دیشب دوباره خوابت را دیدم. 

با همان لبخند همیشه گیت .

و عطر گل یاس که به خود میزدی .

کنار پنجره نشستی ، خواستم بالت را بگیرم ،

پر زدی و به آسمان رفتی .

شمعدانی های کنار پنجره ، همنوا با من اشک ریختند .

با صدا و آرام پر زدی .

صمیمانه ترین لبخند را زدی .

تو رفتی و اولین قطرات باران به کمک اشکهایم شمعدانی ها را شست .

تو. رفتی و من قسم خوردم هر شب ،

درون کلبه ، کنار پنجره انتظار ،

رو به چشمانت ، نماز بخوانم.

شاید من هم پر بگیرم.

قسم خوردم که با یاد تو شبها را به صبح برسانم.

تو رفتی و باز هم باران را به یاری چشمانم خواندم.

قسم خوردم که باران همدم شبهایم باشد.

قسم خوردم .مهربانی را ،

عشق را ،

خدا را با تو تفسیر کنم..  

بعد تو تمام شب هایم بوی باران میدهند .




92/12/27::: 1:3 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ این همان تیر سه شعبه حرمله هست که هزار سال و اندی بعد از عاشورا از کمان تکفیر و وهابیت شلیک شده.مظلومیت شیعه پایان پذیر نیست تا قیام مهدی موعود(عج).


+ از پاهایتان نمیشد فهمید کدامتان فقیرید و کدامتان دارا. اما از دستهایتان میشد فهمید که همه نیازمندید. انشالله که این راهپیمایی تمرینی باشد برای........


+ آقا ؟ وقت آن نرسیده که بیایی؟. :(


+ براستی چه کسی جز زینب(س) . جواب این سوال *.کیف رایت صنع* *الله باخیک واهل بیتک؟*. را اینگونه* ما رایت الا جمیلا*. جواب میدهد؟


+ و تو ای دوست ، هر دو منظره را با چشم خود دیده ای. با آن زیسته ای ، و با این گریسته ای . و چه تلخ است این روایت. برخیز دلاور، جبهه همان جبهه، خط همان خط ،و دشمن همان دشمن است. میدانم که میدانی این مار خوش خط و خال همان گلوله های دشمن است که بر سینه غمدیده ات نشسته . غصه نخور ، زانوی غم بغل نگیر ، تو تلاشت را کرده ای . عرق ریخته و خون داده ای . به عشق همان مولا خاکریز تباهی را فتح کن . ...


+ *وقتی نمی شود رفت ،* *همین یک پا هم اضافیست.*


+ *پروردگارا، یاریم کن .* *یاریم کن تا عطش وجودم را ،* * در کویر_ سوزان دل،* *با یاد تو سیراب کنم.* *خدایا دستم بگیر،* *دستم بگیر نه برای رسیدن .* *دستم بگیر تا پای در راه _ دیگری نگذارم*. *در این دشت تفتیده و سوزان،* *راهی میخواهم .* *راهی که برسد به خودت.*


+ آقا؟ ، خانم ؟ قبله نما بدم خدمتتون :)


+ بغض را از لای خاطرات می آورم . از میان دود و آتش از سالهای نه چندان دور . و تو می آیی . همچو تلاوت آیات خورشید . غریبه نیستی . آشنا هم نیستی . تو می آیی با نامی بزرگ . گمنامی نامی بزرگ است .و هنوز پرندگان عاشق صدایت را روی سجاده دل می شنوند .


+ *نغمه عشق است و آتش می زند .. چنگ در دل ، شخم در عقل می* *زند .. شعله است این عشق جانسوز .. نغمه را ، گه زیر و* ، *گه بم می زند*.