بیا همسفر .
بیا و از خواب غفلت بیدارم کن .
بیا و بگو که دنیای من هنوز زیباست .
بگو که در پس این شبهای سیاه و تیره ، صبحی روشن می آید .
و باز هم مرغان خوش صدا با ترنم _ زیبای خود نغمه عاشقی سر خواهند داد .
بیا و بگو که باز هم خورشید خواهد تابید .
بگو که دوباره روی شقایق ها شبنم خواهد نشست .
بیا و به چشمانم خیره شو و بگو که هنوز عشق باقیست .
راهی بسوی کلبه دلتنگی هایم باز کردم .
باز هم چشم انتظاری و باز هم سکوت_ پر آشوب دل .
کنار پنجره می نشینم و دلم را به اشکهایم خوش می کنم.
اشکهایی که صفا میدهد دل_ بیمارم را .
سکوت_دل .
باران_اشک
و نسیم.
همراهان منند .
اینها با من حدیث شقایق های تب زده را زمزمه می کنند .
بغض می کنم در نیمه های شب .
در کویر تفتیده گلویم.
ساقه ها شکسته ..
سخنوران چه زیبا سروده اند .
قطعه ای ناب .
سروده ای جاودانه .
به رنگ عشق و به رنگ شقایق .
رفتنت ترانه بود .
بهترین ترانه ای که تا بحال آسمان شنیده ..
اینک چشم بر هم می نهم .
دیده را از نگاه و لب را از سخن فرو می بندم .
اشک را مجال های های نمانده .
چشمانم را می بندم و بی امان بسویت می آیم .
گوش کن به چشمان_ من.